فکر میکنم هیچ چیزی بیشتر از بی ترسی نمی تواند یک زندانی را قانع کند که برگردد به جایی که حبس بوده .» البته اسم این بی ترسی، صدها چیز دیگر هم هست. بی ترسی اسم دیگر همه آن چیزهای خوبی است که ما داریم و می توانیم بهش دلگرم باشیم.» هنوز ظهر نشده بود که جانان و زاد پای کوه به گله و شکار برخورده بودند زاد گله را راهی کرد سمت غاری که آغلشان بود گله راهش را بلد بود و زاد شکار را همراه خودشان برده بود. تا چند کوه آن طرف تر دوربین از دست زاد نمی افتاد. گاهی به گله و جادهی سنگلاخ پیش رویش و گاهی به دودی که از دودکش کلبه بالا می رفت نگاه می کرد.
نوشته بالا قسمتی از متن کتاب بی ترسی نوشته محمدرضا کاتب که توسط انتشارات ثالث در 184 صفحه منتشر کرده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.